مهاجران خاص ایران | لهستانیها چگونه به ایران آمدند و چرا در ایران ماندند؟
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۴۸۶۵۷
به گزارش همشهری آنلاین، مهاجرت آن هم به مقصد ایران؛ اتفافی که از سالهای خیلی دور، ایرانیان شاهدش بودهاند. از جمعیتی که در سایه این مهاجرتها طی ادوار گذشته به کشور افزوده شده بگذریم، همزیستی مهاجران در طول سالیان متمادی یکی از افتخارات ایران بوده و هست. ویژگیای که در سایه آن ما در گوشه و کنار کشور میتوانیم شاهد زندگی اجتماعی مسالمتآمیز پیروان ادیان مختلف در کنار هم باشیم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اصلا چرا دور برویم؟ در همین تهران و پایتخت کشور که نگاه کنیم، محدودههای شهری و محلههایی بعد از مهاجرت و اقامت مهاجران حتی به نام آنها نامیده میشوند؛ مانند خیابان سیتیر که به خاطر همسایگی عبادتگاههای ادیان مختلف به خیابان ادیان شهرت دارد. قصه مهاجران خاص ایران را که ورق میزنیم میبینیم ایران در طول تاریخ همواره با آغوشی باز و گرم از مهاجرین سفرکرده به ایران پیرو جنگهای بزرگی چون ۲ جنگ جهانی اول و دوم (مهاجرت لهستانیها)، انقلاب اکتبر در روسیه (مهاجرت اوکراینیها) و این اواخر هم جنگهایی که در افغانستان رخ داد (مهاجرت افغانها) استقبال کرده است.
پناهندگان لهستانیدر میان تمام مهاجرینی که روزی روزگای ایران را بهعنوان مقصدی به امید زندگی بهتر انتخاب کردند، قصه مهاجرین لهستانی و تأثیرات اجتماعی آن حسابی شنیدنی است. قصه مهاجرت لهستانیها به ایران، از تقسیم لهستان در جنگ جهانی دوم کلید خورد.
رضا نیکپور، کارشناسارشد تاریخ و مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان که مادرش یکی از همین مهاجران لهستانی به ایران بوده، میگوید: «بعد از حمله هیتلر به لهستان و توافقی که با شوروی امضا میکند، لهستان به ۲ بخش تقسیم میشود؛ بخشی از لهستان در اختیار آلمانیها قرار میگیرد و بخشی هم در اختیار روسهایی که تلاش میکنند با تخلیه نژادی و قومیتی لهستان و به کارگیری اسرای لهستانی در اردوگاههای سیبری، اهدافشان را در منطقه راحتتر دنبال کنند.
«هلنا استلماخ» مادر رضا نیکپور در کتاب خاطرات خودش که به نام «از ورشو تا تهران» به چاپ رسانده به خوبی شرایط سخت و وحشتناک اسرای لهستانی در سیبری را توصیف کرده است. کسی که حدود ۲ سال همراه مادرش روزهای سختی را در سیبری سپری کرده بود.
او در بخشی از این کتاب آورده است: «اسرا با ماشین حمل حیوانات و اثاثیه به بدترین شکل ممکن راهی اردوگاههای کار اجباری سیبری میشدند و چه روزهای تلخی را در کنار هم تجربه میکردند. سرمای کشنده سیبری برای جان گرفتن از هرکسی کافی بود و در این میان کار با اعمال شاقه هم به آن اضافه میشد. آدمها کیلویی سوار واگنهای بیدر و پنجره قطارهایی میشدند که حتی برای دستشویی رفتن هم در آنها باز نمیشد. این تصاویر وحشتناک است؛ همینطور ماجرای زن بیچارهای که پس از زایمان در این واگنهای سیاه و تاریک، از ترس آینده نامعلوم، نوزادش را در میان برفهای سیبری رها کرد.»
او در بخش دیگری از این کتاب آورده است: جمعیت زیادی در اتاقهای کوچک اردوگاههای سیبری شب را به صبح میرساندند و در این میان افراد زیادی در سرما، بینام و نشان جان میدادند و در سرشماری روز بعد فقط اعداد بود که کوچکتر میشد؛ همین و بس. هیچ خبری از عواطف و احساسات انسانی و حتی خنده و گریه هم نبود.» هلنای ۸ ساله همراه با مادرش موفق میشوند بعد از سوار شدن بر کشتیهای باربری از طریق دریا خود را به خزر برسانند و بعد از آن راهی تهران شوند.
لهستانیها چگونه به ایران آمدند؟بهمنماه سال ۱۳۲۰، درست زمانی که ایران به اشغال نیروهای شوروی و بریتانیا درآمده بود، نامهای به فرمانداری رشت رسید با مضمون اینکه ارتش لهستان از ایران میگذرد. درواقع متفقین تصمیم گرفته بودند گروهی از اسرای لهستانی در شوروی را از راه ایران عازم جبهههای جنگ کنند. این آغاز ورود نظامیها و زنان و کودکان آواره لهستانی به ایران بود. پناهندگان لهستانی از ۲ مسیر به ایران میرسیدند؛ یکی بندر کراسنودسک (با کشتی از راه دریای خزر) و دوم از راه عشقآباد به مشهد. جمعیتی خسته و آسیبدیده از کار مشقتبار در اردوگاهها، مبتلا به انواع بیماریهای ناشی از سوءتغذیه طولانی، خسته و ناامید، کمکم به ایران میرسیدند. در آن روزهای سخت شاید تنها این استقبال گرم ایرانیها بود که دلشان را قرص میکرد. ایرانیان به استقبالشان میرفتند و برای آنان کلوچه و آبنبات میبردند.
درست است زمانی که آنها به عنوان پناهندگان لهستانی وارد ایران میشدند، ایرانیان بر اثر جنگ جهانی درگیر قحطی بودند اما این مسئله باعث نشد تا ایرانیها روی خوش به لهستانیهای مهاجر نشان ندهند. مصداق این سخن هم در کتاب خاطرات هلنا آمده است.
او در این کتاب آورده است: با اینکه در دهه ۲۰ مردم ایران به واسطه ورود متفقین بار سخت قحطی را تحمل میکردند اما بیتوجه به لهستانیهای مهاجر نبودند. بهمدت ۳سالونیم هزاران پناهجوی آواره لهستانی وارد ایران و اردوگاههای آن شدند اما با اینکه روسها در شمال سیلوهای گندم و برنج را بسته و انگلیسیها انبار قله را بلوکه کرده بودند، مردم ایران از پشت سیمهای خاردار اردوگاهها آذوقه برای آنها میفرستادند.
کمکهایی که گرچه خیلی چشمگیر نبود اما در آن زمان بسیار ارزشمند بود. آنقدر ارزشمند که حتی وقتی بخشی از این لهستانیها از ایران به لندن فرستاده شدند، به واسطه خاطرات خوشی که از اصفهان داشتند انجمنی را به نام اصفهان راهاندازی کردند و معتقد بودند اگر مردم اصفهان نبودند آنها قطعا زنده نمیماندند. جالبتر اینکه خیلی از این لهستانیها خود را در لندن بچه اصفهان معرفی میکردند.
تأثیرات اجتماعی مهاجرت لهستانیها به ایرانورود لهستانیها به ایران و ماندگاری تعدادی از آنها به واسطه کار و ازدواج، فصل جدیدی از تبادل فرهنگ میان ایران و لهستان را باعث شد. حتی این تبادل فرهنگ باعث شد تا خیلی از تابوهای اجتماعی و فرهنگی در ایران شکسته شود و جنبههای جدیدی از زندگی اجتماعی در آن شکل بگیرد.
به گفته مدیرعامل انجمن دوستی ایران و لهستان مدرنیتهگرایی و ورود سبکهای جدید به زندگی افرادی که با لهستانیها ازدواج کرده بودند، فضای درونی زندگی آنها را تحت تأثیر قرار داد. در بخش اجتماعی هم فعالیت پرستاران لهستانی و انجام کارهای تزریقات و خونگیری توسط آنها باعث شد تا حضور اجتماعی زنان پررنگتر شود.
فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی زنان لهستانی دوشادوش مردان باعث شد تا کار کردن زنان در جامعه مردانه و سنتی آن روزگار دیگر عیب نباشد. هرچه از اقامت لهستانیها در ایران بیشتر میگذشت بستر کار و آموزش آنها بیشتر فراهم میشد.
کودکان در ۲ شهر تهران و اصفهان میتوانستند در آموزشگاههایی که وزارت فرهنگ ایران و سفارت لهستان دایر کرده بودند، هنرهایی چون قالیبافی و حکاکی را یاد بگیرند. عدهای از زنان لهستانی در خانههای اشراف ایرانی بهعنوان خدمتکار مشغول به کار شدند. خیلی از زنان لهستانی نسبت به زنان ایرانی تحصیلات بالاتر و تجارب شغلی بیشتری داشتند و طرز آرایش و مد روز غربی را به کارفرمایان مرفه خود میآموختند. لباس و کلاهفرنگی دختران لهستانی در میان زنان و دختران ایرانی محبوبیت یافت. تعداد زیادی از آنان بهعنوان منشی و مترجم در ادارات، آزمایشگاهها و بیمارستانها مشغول بهکار شدند.
عدهای از زنان لهستانی برای رفع نیاز مالی خود، با چرخ خیاطیهایی که دولت در اختیارشان میگذاشت، شروع به دوختن لباس، ازجمله لباسهای ارتش کردند. تسلط زنان لهستانی به چند زبان باعث شده بود تا شرکتهای خارجی هم از متقاضیان پر و پا قرص استخدام لهستانیهای زباندان باشند. فعالیتهایی که همه و همه زندگی اجتماعی ایرانیها را در آن زمان حسابی متحول کرد.
کد خبر 728999 منبع: روزنامه همشهری برچسبها جامعه لهستان مهاجرت اوکراینمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: جامعه لهستان مهاجرت اوکراین زنان لهستانی لهستانی ها اردوگاه ها باعث شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۴۸۶۵۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از اینجا رانده و از آنجا مانده
مهاجرت یکی از موضوعاتی است که در خانواده فرهنگ و سینما حواشی ایجاد کرده و باید گفت که بسیاری از آنها بهدلیل اینکه از محبوبیت و شهرت قبلیشان فاصله گرفتهاند و به سختی میتوانند در شغل پیشینشان مشغول به کار شوند یا به جایگاهی در همان رده دست یابند که این امر نتیجهای جز پشیمانی برای آنها ندارد.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، «خودم بودم که به همه چیز پشت پا زدم، من سالها مدیر یک پردیس سینمایی به نام چهارسو بودم که متعلق به بنیاد ۱۵ خرداد بود، من از طرف بنیاد دعوت به کار نشده بودم، اما به عنوان هنرمندی که کار مدیریت فرهنگی را میدانست مرا برای همکاری انتخاب کردند، همچنین دو سال متوالی رئیس کاخ جشنواره بینالمللی فجر بودم و این چیزیست که نمیتوانم انکارش کنم.» این بخشی از صحبتهای اشکان خطیبی بازیگر سینما است که سال گذشته از ایران به ایتالیا مهاجرت کرد.
وی به تازگی در مصاحبهای اظهار کرده است: «بسیاری از افراد معتقدند که هنرمندان و بازیگران به سادگی میتوانند مهاجرت کنند در حالی که اینطور نیست؛ واقعاً تا پای از دست دادن همهچیز رفتم؛ نزدیک به یک سال طول کشید تا با پادرمیانی مستقیم وزیر امور خارجه ایتالیا توانستم نجات پیدا کنم، هر روز که بیدار میشوم با مشکلات متعددی دست به گریبانم و در حال حاضر تحت درمان هستم، در کنار اینکه نمیتوانم جسم و ذهنم را برای کار کردن آماده کنم باید در این فکر باشم که شغل دیگری در کنار کارم انتخاب کنم تا بتوانم هزینههای زندگیام را تأمین کنم؛ به هر حال زندگی کردن در اروپا کار راحتی نیست. از کارهایی که در ایتالیا انجام میدهم رضایت ندارم و به کیفیت کارهایم در ایران نیست؛ این ارتقا مشخصاً اتفاق نیفتاده و بدتر هم شده، دلیل این اتفاق هم این است که نزدیک به شش سال است که بهعنوان بازیگر روی صحنه نرفته نرفتهام»
خطیبی بیان کرده است «شرایط واقعاً سخت است، عمر بسیار کوتاه است و بهایی که من در این برهه از زندگیام دادم بهای بسیار سنگینی بود که به قیمت از دست دادن خیلی چیزها تمام شد؛ من خانوادهام را از دست دادم، اصلاً دوست نداشتم وقتی انتخاب الآنم را در کفه ترازو با گذشته قرار میدهم آنچه در گذشته داشتم سنگینتر شود. ما باید یاد بگیریم به اشتباهمان اذعان کنیم هرچند این این اتفاق به روند اجتماعی مربوط میشد که من هم بخشی از آن بودم.»
خانه امنی که بر سر کاسبان خون مردم آوار شدمهاجرت هنرمندان یکی از موضوعاتی است که در سالهای اخیر در خانواده بزرگ فرهنگ و سینما ایران حواشی ایجاد کرده است؛ کشورهایی مانند ایتالیا، فرانسه، کانادا، دبی، هلند و آلمان مقصد اصلی بازیگرانی است که قصد مهاجرت از ایران را دارند اما باید گفت که بسیاری از آنها بهدلیل اینکه از محبوبیت و شهرت قبلیشان فاصله گرفتهاند به سختی میتوانند در شغل پیشینشان مشغول به کار شوند یا به جایگاهی در همان رده دست یابند.
یکی از واضحترین مصادیق این امر را میتوان لغو برگزاری تئاتر «خانه امن» در نیویورک بیان کرد؛ بیستویکم اکتبر سال ۲۰۲۳( مهر ۱۴۰۲) قرار بود این نمایش در سالن تیلس سنتر نیویورک با بازی حمید فرخنژاد، مهناز افشار، برزو اجمند و… به روی صحنه برود، اما طبق اخبار منتشر شده با خالی ماندن ۸۵ درصد از صندلیهای صحنه، تیکتمستر که متولی فروش بلیت این برنامه بود، به دلیل کم بودن استقبال نمایش این نمایش خبر از لغو آن داد و اعلام کرد «این رویداد کنسل شده، لازم نیست شما کاری انجام دهید، خودمان پول شما را برمیگردانیم.»
روایتی از چهرههای غمگین تورنتو!یکی دیگر از این مصادیق، ارژنگ امیرفضلی بازیگر، کارگردان، تهیه کننده و صداپیشگی ایرانی بود که پیشتر در آثار مرضیه برومند، اخراجیها و شام عروسی هنرنمایی کرده بود و تازگی به تورنتو کانادا مهاجرت کرده است؛ ویدئویی که این طنزپرداز ایرانی اخیراً از وضعیتش در تورنتو خبر میدهد مورد توجه کاربران در شبکههای اجتماعی قرار گرفته است؛ وی در این ویدئو به بررسی هزینههای زندگی و شرایط سخت زندگیاش در تورنتو میگوید: از صبح تا حوالی پنج و شش بعد از ظهر کار میکنم و ماهانه سه هزار دلار درآمد دارم؛ اگر بخواهم خانهی دو خوابه ای اجاره کنم تمام ۳۰۰۰ دلار را برای اجارهی آن باید بپردازم، یک خانه تک خوابه در مکان معمولی شهر ماهانه ۲۴۰۰ دلار اجاره دارد.
این بازیگر ادامه میدهد: نمیتوانم در تورنتو خودرو شخصی داشته باشم و حمل و نقل عمومی ماهانه ۱۰۰ دلار از درآمدم را به خود اختصاص میدهد، همچنین با محاسبات دیگر و اظهاراتی که در مورد هزینه قبضها، تفریحات حداقلی و خوراک انجام میدهد به مخاطبین میگوید که شرایط زندگیاش در تورنتو با دشواریهای جدی همراه است.
امیرفضلی در پایان اذعان میکند: بسیاری از افرادی که مهاجرت میکنند چارهای ندارند جز اینکه بگویند خیلی خوشبختند و اینجا همه امکانات در دسترس است اما خیابانهای اینجا مانند ایران است، بعضی آدمها چهرهی شادی دارند و بعضی دیگر غمگینند هرچند به نظر میرسد تعداد آدمهای غمگین در خیابانهای ایران بیشتر باشد اما اخیراً به خاطر افزایش سرسامآور قیمتها در کانادا تعداد چهرههای غمگین در خیابانهای تورنتو هم بیشتر شده است.
از نقشآفرینی در مختار تا راننده آمبولانس در کانادااز دیگر هنرمندان نامآشنایی که مهاجرت مهر پایانی به کارنامه حرفهایشان در ایران بود میتوان شبنم فرشادجو، ویشکا آسایش، فریبرز عربنیا، لیلی رشیدی و پرستو صالحی را نام برد؛ شبنم فرشاد جو که پیش از این لوح تقدیر بهترین بازیگر زن در جشنواره فجر و تندیس بهترین کارگردانی را در پنجمین دوره جشنواره تئاتر بانوان دریافت کرده بود هم اکنون در تورنتو کانادا به برگزاری کلاسهای بازیگری مشغول است.
ویشکا آسایش که خیلیها از را با بازی درخشانش در سریال «امام علی (ع)» و نقش خانم دارابی در «ورود آقایان ممنوع» میشناختند هم اکنون در پاریس ویدئو هایی هنگام ورزش و کوهنوردی از خود منتشر میکند و به کار رو به روی دوربین علاقهای نشان نمیدهد.
فریبرز عربنیا بازیگر نقش مختار در سریال «مختار نامه» و بازیگر نقش شهید چمران در سینمایی «چ» در صفحه شخصیاش خود را با افتخار راننده بیماران در کانادا معرفی میکند؛ لیلی رشیدی هنرمند سینما و تلویزیون به برگزاری کلاس بازیگری برای کودکان در دبی میپردازد و پرستو صالحی در ویدئویی که از خود منتشر کرده به دلتنگی و ابراز علاقه به بازگشت به ایران میپردازد و میگوید که تنهایی و غربت دیگر برایش قابل تحمل نیست.
دیدن اتفاقاتی از این دست و شرایط سخت زندگی برای هنرمندانی که سالها در ایران شریک خاطرههای مردم و پازلی از پیکرهی فرهنگ ایرانی_اسلامی کشورمان بودهاند، اندوه بار است؛ به نظر میرسد برای شکوفایی درخت باطن هر هنرمندی هیچ خاکی همانند خاک کشورش نیست؛ به همین دلیل است که بهتر است هنرمندان در میهن خود به تولید و آفرینش آثار هنری دست بزنند و با افزایش بصیرت و بینش خود مرعوب و مجذوب وعدههای پوشالی خارجنشینان نشوند.
همچنین میتوان از مدیران فرهنگی تقاضا داشت که با انعکاس حقیقت مهاجرت هنرمندان سبب دامن زدن به این اشتباه جبران ناشدنی در حوزهی فرهنگ نشوند و با تبیین تبلیغات مخرب و دروغ پردازیهای رسانهای معاندان از جناحگیری غیر اندیشه ورزانه و اقدامات لحظهای و احساسی هنرمندان که ضربهی سنگینی به خود ایشان و فرهنگ و سینمای کشور وارد میآید جلوگیری کنند چرا که بیان چنین مصادیق و آیندهای برای این افراد غیرقابل پیشبینی نبود و پیش از این نیز شاهد چنین مواردی بودیم، بازیگرانی که اتفاقات سیاسی را دستاویز کردند تا از کشور مهاجرت کنند و در نهایت موردی جز پیشمانی برای آنها باقی نماند.
کد خبر 748608